مادرم وقتی که عصبانی -و شاید دیوانه- میشد دستور میداد که لال شوم تا صدایم را نشوند. صدا و تصویر پدرم را به صورت واضح در ذهن دارم که میگفت «اصلا وقتی که حرف میزنی اعصابم میریزه به هم!» اما حالا همه چیز فرق کرده؛ دوست دارند که با آنها صحبت کنم. میخواهند به من نزدیک شوند و نمیدانند که چگونه. حالا من هم نسبت به هرکسی که سرد شوم تحمل صدایش را ندارم؛ حتی اگر قبلا از نظرم صدایش جذاب بوده باشد.
درباره این سایت