حتی همین توضیحات هم زیادیست. در پست قبلیام؛ این چنین سنگ چرایی؟ یکی از صفات داییام را گفتم و مثال دیگری زدم که نقل قول یکی از مهمانهای جشن بود؛ «ورزشکار باید مشخص باشه که ورزشکاره» چنین حرفی را فقط میشود از دهان آدمی شنید که هنوز خودش را پیدا نکرده و در حال تجربه کردن دنیای پیرامون خودش است. میل عجیب به متفاوت بودن را برای همهی انسانها به کار بردم و از کسی که در زندگیاش مزخرفات زیادی گفته خودم را مثال زدم. صرفا دو داستان کوتاه روایت کردم. حالا این وسط یک عده خیال میکنند که من برای کل دنیا نسخه پیچیدهام و نفهم هستم و معنی راحتی را نمیدانم و از آزادی در انتخاب هم چیزی سرم نمیشود و فقط خودشان هستند که همهچیز را در زندگی تجربه کردهاند و با نگاه بالا به پایینشان طوری رفتار میکنند که انگار به آنها توهین شده. لذا کامنتهای وبلاگ را برای مدتی میبندم. در حال درمان افسردگی و اضطرابم هستم و هیچ میلی ندارم که با آنلاین شدم حس کنم به من حمله شده. فرسودهتر از آنم که برای هر کسی خودم را توضیح دهم. دیشب جواب یکی از فالوئرهای اینستا را برای بار اول دادم و امروز بلاکش کردم. من جملهای از مشاورم را روی عکسم استوری کرد و آن آقا هم برایم نوشت «مشاورها خودشون از همه بیشتر آننرمال هستن». بعد از اینکه گفتم «ممنون میشم نظراتت رو برای خودت نگه داری» مثل خیلیهای دیگر اشاره کرد که «اگه نمیخوای کسی نظری بده پس پروفایلت رو پرایوت کن!» شبیه همان جملهی اگر نمیخوای مورد قرار بگیری پس خودت را بپوشان. دوست داشتم که برایش بنویسم «نظر بده، کسی با نظر دادن شما مشکلی نداره. فقط مراقب لحن و واژههات باش. نظرات مخرب برای آدم نفرستید.» ولی چیزی نگفتم. سپس برایم نوشت که جنبهی نظر دادن ندارم و مرا آنفالو میکند. بنده هم تشکر کردم و گزینهی بلاک را زدم. حتی اگر راه داشت دیرکت اینستا را هم میبستم. گفتم که، فرسودهام. حوصلهی بحث کردن ندارم.
درباره این سایت