نمیدانم این اهمال کاری را از پدرم یاد گرفتهام یا واقعا نتیجهی افسردگی و اضطراب لعنتی است؟! قطعا پدرم هم از سلامت روان برخوردار نیست. لیست بلندی دارم از کارهایی که سالها قرار است آنها را انجام بدهم. قبلا هم اشاره کرده بودم که لیست بالابلندی دارم از موضوعاتی که قرار است از آنها بنویسم. خروارها عکس دارم که باید آنها را در اکانت اینستگرم پست کنم. شاید برای شما مسئلهی مهمی نباشد ولی نیرویی از درونم مرا وادار میکند که عکسی را پست کنم و حس و حال مربوطه را به واژهها بچسبانم. اما طوری زندگی میکنم و همه چیز را پشت گوش میاندازم که انگار قرار است همهچیز همانطور باقی بماند و من تا ابد وقت دارم برای نوشتن. هنوز در حال پست کردن عکسهای 7 ماه پیش هستم و حتی به این فکر میکنم که سال بعد اینستا عکسهایی را به عنوان «سال پیش، همین روز» نشانم میدهد که برای آن روز نیستند. آدم باید غذا را تا گرم هست بخورد و عکسها و نوشتههایش را در اولین فرصت ممکن پست کند. نه اینکه مثل من؛ نشستهام روی صندلی و حسرت میخورم که چرا عکسهایم را به وقت عاشقی پست نکردم.
درباره این سایت