مخاطب عزیز، شما نمی‌دانید که تا چه حد دلم حرف زدن و گریه می‌خواهد. اما خودم هم نمی‌دانم که باید از چه دری صحبت کنم! بغض گلویم را بسته و همه چیز غم‌انگیز است. دیشب که توی خیابان از سرما می‌لرزیدم، با خودم فکر می‌کردم که از آن ابتدای خلقتم همه چیز برایم غم‌انگیز بوده. من از ۶ سالگی دلم به حال تنهایی پدرم می‌سوخت و گریه می‌کردم. مخاطب عزیز، من دیگر تنهایی زورم نمی‌رسد. باید بروم از مشاور کمک بگیرم. من از همان قرص‌های لعنتی می‌خواهم که دوستان افسرده‌ام می‌گویند حالشان را بهتر کرده. من واقعا احتیاج به کمک دارم.


پ.ن: سومین. قبلی؛ انگار رسالتش همین بود، آن هم بعد از ۴ سال


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه محصولات Carol رودخانه ماه دنیای مد و لباس بیوگرافی تدریس خصوصی در تهران، کرج، اصفهان و کل ایران مدرسین تدریس خصوصی مهتاب وکتور گفتاردرمانی تبریز