آنفولانزای من از آن روزی شدت گرفت که واحد بغلی برایم کاکا* آورد. یک هفته‌ای می‌شود که زیردستی‌اش در خانه‌ام از اوپن به جای ظروف نقل مکان می‌کند. هر بار که صدای باز شدن درب منزل‌شان یا درب آسانسور را می‌شنوم صدایی درونم می‌گوید «الان میان میگن بی‌زحمت ظرفمون رو بده!» امروز کمی منطقی شدم و از خودم پرسیدم که کدام ایرانی، حداقل کدام ایرانی که من می‌شناسم، در طول تاریخ درب همسایه را زده و تقاضا کرده تا ظرفش را پس بگیرد؟!!! اگر منطقی به این مسئله نگاه کنیم یک ایرانیِ تعارفی برای خراب نشدن وجهه‌اش هم که شده ترجیح می‌دهد سکوت کند. و اگر بخواهیم منطقی‌تر باشیم چرا یک انسان عادی باید نگران باشد که همسایه‌اش الان سر می‌رسد و سراغ ظرفش را می‌گیرد؟! البته خب در عادی نبودن من شکی نیست! این افکارِ یک انسانِ مبتلا به اختلال اضطراب است. حتی شاید بخواهید منطقی‌تر شوید و بپرسید که چرا ظرفش را پس نمی‌دهم؟ دلیلش این است؛ حقیقتا نمی‌دانم که توی ظرف چه چیزی بگذارم!

 

 

* نوعی شیرینی محلی در گیلان که با کدو و تخم‌مرغ پخته می‌شود.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ابراهیم صنوبر Daniel سینمایی طنز و خنده :سرگرمی و هیجان دانلود دوبله فارسی بازی ها تبلیغات شخصی به ظاهر انسان Mike