سلام.
امروز دومین صبحی بود که نبودی. هوا خیلی گرم شده. من همچنان چشم و سَرم درد میکند و بعد از رفتنت بیشتر سرم را توی گوشی فرو میکنم. علاوه بر سر، پهلو، لگن و ساق پایم که طی حضور 3 روزهات به در، کابینت و تخت کوبیده شدند، دیشب سرشانهام به تیزی اُپن خورد. البته این بار تو نبودی که آدرس داروخانه را بپرسی تا اصرار کنی که برایم پماد بخری. لذا دست خیسم را روی محلی که درد میکرد گذاشتم و دادم بیشتر رفت به آسمان. فهمیدم که زخم شده و تا زمان خوب شدنش باید به پهلوی چپم بخوابم اما سمت چپ سرم درد میگیرد و میگرنم چکش روی میخ میکوبد. در نتیجه فعلا مجبورم درد شانه را تحمل کنم تا این زخم نوشکفته التیام پیدا کند. باقی ماندهی کاهویی که خریده بودی را شستم تا سالاد درست کنم. هر بار که خیارشور ریز میکنم یادت میافتم. امروز ورزش کردم و موقع غذا خوردن قسمت بعدی بوجک را تماشا کردم. تحمل نورِ خانه سخت شده و واقعا نیاز دارم که تمرکز کنم.
مشتاق دیدن ویدیویی که قرار است بسازی،
و به امید دیدار.
درباره این سایت