این همه بدبختی در دل و ذهنم حس میکنم، با این حال غصهی مریض شدن سگ پسرداییام را هم میخورم. دلم برای خانهی مادربزرگ تنگ شده بود. بارها خوابش را دیدم. بارها یعنی بالای 30 بار. امروز به همهی اتاقهایش سر زدم. از آدمهایش عکاسی کردم. دنبال عینک مادربزرگ گشتم. قرار است از این به بعد روی صورت من باشد. مادرم عینک قدیمیتر مادربزرگ را انداخته بود دور. وقت نشد که به انباری، حمام و سرویس حیاط سر بزنم. دلم میخواست به پشتِ خانه هم بروم. انگار حصار خانه کوتاهتر شده بود. جای تردمیل عوض شده بود. مادربزرگ مریضتر بود. پدربزرگ پیرتر شده بود. دایی حسین مسئولیتپذیرتر شده. من بیشتر میفهمیدم و بیشتر قدردانِ بودن در آن خانه بودم. کشوهای داخل دیوار را نگاه کردم. واکمن مجتبی هنوز آنجا بود. لبخند زدم. پردهی سفید را زدم کنار و به خانههای دیوار به دیوار نگاه کردم. یکی از آنها را کوبیدهاند و دارند آپارتمان میسازند. درخت انار و درختهای انجیر سر جایشان بودم. موتور پدربزرگم کنار حوض پارک شده بود. جوکی مریض شده بود و موهایش میریخت. به تازگی او را بردند دامپزشکی و واکسن زده. دایی گفت که از دست زدن به او خودداری کنم. دلم طاقت نیاورد. دستکش دستم کردم و نوازشش کردم. چشمهایش غمگین بود. دلم میخواست کاری برایش کنم. وقتی برای کسی غمگین میشوم دلم میخواهد نجاتش دهم. امروز گوشم را از سر راه آوردم و به حرفهای مفت زیادی گوش دادم. وارد بحثهای تنشدار شدم. لجنپراکنی کردم. از مادرم طلبکار بودم. لحن حرف زدنم بوی خشم میداد. اصلا در برابر خانوادهام انعطاف ندارم و نمیتوانم لطیف باشم. شاید حق دارم، شاید هم نه. خودشان در گذشته هرگز با من مهربان نبودهاند. بچه که بودم آرزو داشتم پدر برایم طوطی سخنگو بخرد. یکی از عادتهای زشت پدرم این است که مستقیم نمیگوید «نه!» در عوض با «انشاعلاح. حالا ببینم چی میشه» دستت را میگذارد وسط پوست گردو. حتی خرگوش هم برایم نخرید. حالا بعد از گذشت 20 سال از حسرتها و زل زدن به مغازهی پرندهفروشی، دو روز است که کاسکوی دم قرمز مهمان من است. باهوش است. حرف میزند. کم بدبختی دارم و بابت اسارتش بغض میکنم. امروز بیقرار بود و استیصال مرا ذره ذره میکرد؛ میخواستم کمکی به او کنم تا حالش بهتر شود اما نمیدانستم که چه کاری انجام دهم. بعد از زندگی با حیوانات و پرندگان خانگی تازه فهمیدم که به والدین چقدر سخت میگذرد. از جزییات آدمها عکاسی نکردم و نمیدانم که حواسم دقیقا کجا بود.
از عکسهایی که با گوشی گرفتم:
درباره این سایت