چراغ عابر پیاده هنوز سبز نشده بود. به پسرهای جوان که پشت خطکشی ایستاده بودند نگاه کردم. گمان کردم همانی باشد که موهایش فر است. شیشه‌ی عینکش دودی بود. دو دل بودم. گل را که توی دستش دیدم تقریبا مطمئن شدم که خودش است. امیدوار بودم که خودش باشد. چراغ سبز شد. کوله‌اش را سمت راست دوشش انداخته بود و آرام قدم برمی‌داشت. از دور لبخند زد. قبلا اجازه گرفته بود که مرا بغل کند. همدیگر را در آغوش گرفتم. قدّش کمی از من بلندتر بود و باعث می‌شد که راحت‌تر بغل کنمش و گردنم درد نگیرد. توی چشم‌هایم نگاه کرد و گفت: «گل برای گل!» رز قرمز بود با پاپیون سفید. توی دلم قند آب شد. گل را با تمام وجود بو کشیدم. عطر زندگی می‌داد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان دوره هوش مالی ماهان تیموری وبلاگ شخصی ابراهیم حجتی نژاد پهنه ی طبیعت art ماينر و ارز ديجيتال راهنمای انتخاب پمپ آب نماشويي و کفسابي April سی چی ؟ John