هنوز آماده نشده بودم که رسید. کنار پنجره ایستاده بود و نور اتاق را از پشت دوربین بررسی میکرد. تیشرتم را درآوردم.
- جیجیات چقدر بزرگ شده!!
+ آره به خاطر قرص الدیه. حالا الان یه ورقش تموم شده. 5 روز پیش از اینم بزرگتر بود.
- یعنی اینقدر تاثیر داره؟!
کمی آرایش کردم. از من عکس میگرفت. خستگی آرام آرام مرا میبلعید. حس کردم دارم از درون خالی میشوم. رفتم تا چای بنوشم. فشارم افتاد. سرم گیج رفت و چشمانم سیاهی. وقتی که گفتم «عکس نگیر» تازه متوجه شد که موضوع جدیست. کمی غذا گرم کردم. در آن فاصله دوباره همان اتفاق افتاد. غذا خوردم و کمی بهتر شدم. عکاسی را کنسل کردیم. نشستیم صحبت کردیم و صحبت کردیم. صحبت کردن با او همیشه لذتبخش است. چند ساعتی ماند و بعد خداحافظی کرد.
پ.ن1: بله. باد همیشه مرا اذیت میکند، حتی اگر بادی باشد که از بدنهی اتوبوس به صورتم میخورَد. هوای سرد از پنجره و دیوار رد شد و مریضم کرد.
پ.ن2: چهارشنبه با آن عکاس ناشناس رفتیم در یکی از محلههای قدیمی رشت عکاسی کردیم.
پ.ن3: دیروز روز پر برکتی برای دیرکشنرها بود. هری، لیام، نایل و لویی آهنگ و آلبوم و موزیکویدیو منتشر کردند. از اینکه در دورهی هری استای زندگی میکنم احساس خوشبختی میکنم!
Harry Styles / Adore You
درباره این سایت