چند روز پیش رفته بودم خیابان. پالتو و دستکش و کلاه. و خلاصه هر طور که فکر کنید مجهز لباس پوشیده بودم. مردم توی خیابون طوری لباس پوشیده بودند که انگار اول پاییز است. حتی بعضی‌ها شلوار کوتاه و کتانی پوشیده بودند. آنوقت من نوک دماغم را هم پوشانده بودم! بعضی‌ها هودی پوشیده و تعدادی هم بارانی. خدایا! این آدم‌ها سردشان نیست؟! پس چرا من در حال چاییدنم؟! طی این افکار به این نتیجه رسیدم که شاید من زیاده‌روی می‌کنم و واقعا آنقدرها هم سرد نیست؟!!!! دیروز که می‌خواستم بیرون، لباس کمتری پوشیدم. سرما خیلی زود به مغز استخوانم نفوذ کرد و پیش از اینکه بتوانم قدم بزنم و به کارهایم برسم، تصمیم گرفتم به خانه برگردم. گمانم نزدیک 30 دقیقه معطل شدم تا اینکه توانستم اسنپ بگیرم. برگشتم خانه و چسبیدم به شوفاژ. و تصمیم گرفتم که مثل سابق با همان فرمانِ مجهز بودن بروم جلو. آدمی مثل من از پوشیدن لباس زیاد در فصل سرما ضرر نمی‌کند. همیشه لایه برای کم کردن هست!

لباسی که قبلا توصیفش کردم.

پست مرتبط: روز ششم

 

 

پ.ن: دومین پست امروز. قبلی؛ از ایرانی بودن خسته‌ام


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تپش سایه ی دوست اسید فسفریک Maria Yazahraaaa دایره المعارف دانش محمد امین نایبی * نـمـاز * کلينيک بتن ايران وارد کننده ي تجهيزات عکاسي