دو سال و سه ماه و پانزده روز پیش کانالم را در تلگرم ایجاد کردم. قضیه از این قرار بود که تصمیم گرفته بودم به ساختن دستسازه. در طی این مدت که با افسردگی، روابطم و به صورت کلی با «زندگی» میجنگیدم، فراز و نشیبهای زیادی داشتم. گاهی به مدت چند ماه نه چیزی ساختم و فروختم، و نه کانالم را آپدیت کردم. هیچوقت هم درست مثل آدمیزاد تبلیغ نکردم. راستش در این زمینه «انتظار» حمایت داشتم از دوستانم. تک و توک بودهاند کسانی که بدون درخواست من، در صفحاتشان از من و دستسازههایم گفتند. نمونهاش یکی از بلاگفاییها که البته در وبلاگش را تخته کرده و حالا نویسندهی کانال «نسرین جایی منتطرم باش» است. گاهی دیدم که عدهای دیگر از دوستان و آشنایان، دستسازههای دیگران را تبلیغ کردهاند. نمیدانم با میل خودشان بوده یا از آنها خواسته شده بود تا انجامش بدهند. در آن مواقع حس میکردم خودم به اندازهی کافی دوست داشتنی نیستم و کارهایم به قدر کافی خوب نیستند. این موضوع زمانی شدت پیدا کرد که حتی یکی از معشوقهای سابقم در کانال و صفحهاش هیچ حرفی از دستسازههایم نزد. ولی این روزها حال روانیام بهتر است و شکوفاتر شدهام. ایدههای رنگارنگ دارم و در کارم پیشرفت کردهام. همیشه میدانستم که کانالم یک چیز کم دارد. از چندی پیش شروع کردم به نوشتن! البته نه به این شکل که در وبلاگم مینویسم. خیلی کوتاه از روزمرگیها؛ مثل توییت کردن و حرفهایی که میشود در توییتر گفت. همچنان آهنگهای مورد علاقهام را آپلود میکنم. حالا دوستداشتنیتر و منعطفتر شده. قبلا که نمینوشتم و حرف نمیزدم حس میکردم از مخاطبینم دورم. خیلی دور! کانالم خشک بود. روح نداشت. البته آنجا مرزهایی وجود دارد و نهایتا میتوانم با پیژامه بنشینم وسط کانال. اما وبلاگم؟ من توی وبلاگم قدم میردم. ناسلامتی خانهی من است! در ادامهی تغییرات، چند ماهیست که در صفحهی اینستای دستسازههایم نیز تغییراتی ایجاد کردم و حالا بیشتر دوستش دارم. گمانم سال 98 برای من سال تغییرات بود.
از نمونه کارهایم:
میز کارم در یک روز آفتابی.
درباره این سایت