هنوز حس ثابتی نسبت به سیگار ندارم. حالا که آن را به درستترین حالتش میکشم گیج و منگ میشوم. علی میگوید «اینطوری بگم بهت: ما سیگار رو واسه سرگیجهش میکشیم!» ولی سرگیجه و سست شدن چیزی نیست که من دنبالش باشم. برای سردردهایم 8 سال تحت درمان بودم. اتاق تاریک، دستمال، تنهایی، درد، درد و باز هم درد. گاهی با خودم فکر میکنم اگر آن روزها ورزش نمیکردم از پا درمیآمدم و امروز باید خیلی فرسودهتر میبودم. من چیزی که برایم لذت نداشته باشد و با خودش درد بیاورد را میگذارم کنار. خواه آدم باشد، خواه سیگار و خواه چیپس.
پ.ن: دومین پست امشب. قبلی؛ عالیس برمیگردد.
درباره این سایت