عادت دارد که مرا «دکتر عالیس» صدا بزند. چرا؟ نمی‌دانم! شماره‌ی ایرانسلش را هیچوقت ذخیره نکردم. برایم مهم نبود. شماره‌ای ناشناس تماس گرفت. خودش بود. از شنیدن صدایش شوکه شدم و خودش متوجه این موضوع شد. برایم عجیب بود که بعد از آن قضیه بدون اینکه حرفی زده باشد یا عذرخواهی کند تماس گرفته و طوری حرف می‌زند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده! البته برای او که اتفاقی نیفتاد! من بودم که در معرض آزار جنسی قرار گرفته بودم. با وقاحت دعوتم کرد به خانه‌اش!
+ امروز بلیت دارم برا تبریز. ولی در کل فکر نمی‌کنم که دیگه بخوام بیام اونجا.
- آها. فکر نمی‌کنی که دیگه بخوای بیای اینجا. باشه. هر طور که مایلی.
بار آخر از من پرسیده بود «کدوم اخلاق‌هام رو دوست نداری؟ بگو بهم، خب تغییر می‌کنم!» نپذیرفتم. حتی عنوان هم نکردم. تغییر کردن برای دیگران و به خاطر دیگران، دروغی بزرگ بیش نیست. حتی اگر یک درصد هم تغییر کند، من دلم نمی‌خواهد که آن آدمی باشم که عمرش را می‌گذارد تا شاید تغییر کردنش را ببیند! کره‌ی زمین 8 میلیارد جمعیت دارد. آدم قحطی که نیست!

 

 

پ.ن1: مطلب مرتبط با موضوع -> آیا واقعا نیاز است که مثل انسان صحبت کنیم؟

پ.ن2: سومین پست امروز. قبلی؛ چگونه کاری کنیم که دیگران از شعور ما قطع امید کنند!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انجام پروژ های اندروید متولیان آقا علی عباس خالدآباد نمایندگی کولرگازی اسپلیت گری در شیراز دوست یابی در شبکه های اجتماعی Michael gardeshgari ویستا سازه مجله گل و بلبل