زندگی گاهی یک چرخهی تکراری میشود. اتفاقات تکراری. افکار تکراری. طی این دو هفته که از تهران برگشتم، به دلایل مختلف نوشتن را به تعویق انداختم. که باعث شد به هر موضوعی بیشتر فکر کنم و جزییات بیشتری را ببینم. میخواستم بیایم و بنویسم «از آهنگها خستهام. دلم سکوت میخواهد.» اما پوریا برایم 3 آهنگ فرستاد که بیاختیار شروع کردم به رقصیدن و شبم قشنگ شد! متوجه شدم که از «تکرار» خسته شده بودم. نیاز داشتم به آهنگهای شاد و جدید.
پ.ن1: دیشب دومین سیگارم را لب پنجره کشیدم. طی صحبتم با علی متوجه شدم که باید سیگار سبک میکشیدم و تا حد زیادی هم چسدود کردهام. البته علی باشعورتر از این حرفهاست که چنین موضوعاتی را به روی آدم بیاورد. همین اخلاقش باعث شده که ارتباط با او شیرین باشد.
صبح که بیدار شدم دهانم طعم سیگار داشت. زیر دوش با خودم گفتم «من دیگه بیخود کنم که سیگار بکشم!»
پ.ن2: یکی از همان آهنگهایی که مرا وادار کرد به در و دیوار بچسبم و برقصم
پ.ن3: دومین پست امروز. قبلی؛ عالیس در ورزشگاه آزادی
درباره این سایت