[داخلی. خانه‌ی مادرم در تهران]
شرت‌هایم را شسته بودم. من همیشه یک تَشت شرت برای شستن دارم! رفتم تا یکی را از روی بالکن بردارم. مادرم با حالتی خندان، شوکه و سرزنشگر گفت «ئــه!» منظورش این بود که چرا بدون حجاب رفته‌ام بیرون! در شهرکی نظامی زندگی می‌کنند و نگران بود که ممکن است این « برهنگی‌»های من کار دستشان بدهد. شرت پشت‌بازِ توریِ فیروزه‌ای رنگم را برداشتم.
- اینو می‌خوای بپوشی؟؟!!! دکترا می‌گن آدم عفونت می‌کنه!
+ با اینا راحت‌ترم. مشکلی هم پیش نمیاد. زود عوضش می‌کنم. پوشیدنش برای مدت طولانیه که خوب نیست. اون شرتای کلاسیک اذیتم می‌کنن. همه‌ش میرن لای آدم.
لباس پوشیدم و رفتن دیدن دوستانم.

 

 

پ.ن: هزاران کارِ انجام نداده ریخته سرم و این وسط شهوتِ نوشتن رهایم نمی‌کند! ایکاش نوشتن هم با خود یی برای دقایقی ساکت می‌شد!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کارخانه برنجکوبی جنوب Skee tukanbazar دانلود کتاب پی دی اف کافه سایه شناسایی بهترین سهم در نقاط کلیدی تکنیکال یادداشت های روزانه یک برنامه نویس تعميرات تردميل خسته از دنیا