ساعت 12 شب است. خانوداه‌ی واحد بغلی دور هم جمع شده‌اند. صدای خنده‌هایشان بلند است. برای خودشان موسیقی محلی پخش می‌کنند. سرخوشی در صدایشان پیداست. اگر جمع خانوادگی چنین است پس حتما خانواده‌ی من اشتباهی بوده! صدایشان دلنشین است. با خودم می‌گویم «همیشه بخندید! بخندید! همین که بخندید کافیه!»

 

 

پ.ن1: کمربندها را ببندید! امشب آمده‌ام که بنویسم!

پ.ن2: بعد از نمی‌دان چند سال دارم این آهنگ را گوش می‌کنم:

 


دریافت


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تبلیغات تورهای مسافرتی همه چیز درباره موسیقی دانلود فایل های جدید اشتیاق قصر رمان Jeb Amanda بچه های هفتم آوا اطلاعات دوربيني نابدون